شرح دعای مکارم الاخلاق( 109)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل على محمد و آله، و لا اظلمن و انت مطیق للدفع عنى، و لا اظلمن و انت القادر على القبض منى.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه الهى درخواست مىکند: بار الها! بر محمد و آلش درود فرست و موجباتى را فراهم آور که من مورد ستم دگران واقع نشوم که تو قادرى آن را از من بگردانى، بار الها! چنین کن که از من نیز به دیگران ستمى نرسد که تو مىتوانى مرا از آن بازدارى.
مدلول این عبارت باید مورد تمناى درونى همهى مسلمانان باشد و در باطن همواره از خدا بخواهند موجباتى را فراهم آورد که نه از دیگرى به آنان ستم برسد و نه آنان به دگران ستم نمایند.
به خواست خداوند توانا این دو جمله از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. راغب در معناى ظلم مىگوید:
الظلم عند اهل اللغه و کثیر من العلماء وضع الشىء فى غیر موضع المختص به اما بنقصان او بزیاده.
ظلم، نزد اهل لغت و بسیارى از دانشمندان، قرار دادن چیزى است در غیر موضع خودش و تحقق این قرار دادن نابجا، گاهى براى کم گذاردن و تفریط است و گاهى به سبب زیادهروى و افراط.
مثلا «آزادى» از نعمتهاى بزرگ خداوند است که به مردم اعطا فرموده و باید آنان با اندازهگیرى صحیح و دور از افراط و تفریط از آن برخوردار باشند. پس اگر حکومتى مانند بعضى از زمامداران کشورهاى غرب امروز در زمینهى آزادى به افراط گرایش یابند و به نام آزادى، ناپاکیها و بىعفتیها را مجاز اعلام نمایند با این عمل به آزادى و ملت خود ستم نمودهاند و نسل جوان کشور را به سقوط و تباهى سوق دادهاند. همچنین اگر حکومتى از آزادى صحیح و عاقلانه جلوگیرى کند و در مملکت اختناق به وجود آورد مانند بعضى از حکام مستبد که دستنشاندهى غربیهاى استثمارگرند او نیز با اعمال استبدادى خویش به آزادى و به مردم ظلم نموده و سد راه تعالى جامعه شده است. دو عامل مهم و اساسى در جوامع بشرى وجود دارد که منشاء ظلم است و نمىگذارد اشیاء در موضع واقعى خود استقرار یابند و از افراط و تفریط مصون بمانند: یکى جهل بشر از شناخت موقع حقیقى آنهاست و آن دیگر اطاعت انسانهاى ظالم از هواى نفس و بیرون بردن اشیاء از جاى خود به منظور اقناع شهوات و ارضاى تمایلات است. تنها کسى که حد واقعى اشیاء را آنطور که هست مىداند و از موضع واقعى آنها آگاه است، ذات اقدس الهى است و این مطلب در قرآن شریف با عبارتى کوتاه و جامع آمده است:
الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر.
آیا کسى که عالم را آفریده است از مخلوق خود آگاهى
ندارد با اینکه او به تمام حقایق درون و برون اشیاء واقف و خبیر است.
پروردگار حکیم به منظور هدایت انسانها و تعلیم سعادت آنان موضع و حدود تمام اشیائى را که مبتلا به بشر است با اندازهگیرى صحیح و دور از افراط و تفریط تعیین نموده و در هر زمان به وسیلهى پیمبران به جوامع بشرى ابلاغ کرده است. حدودى را که خداوند حکیم براى مردم تعیین نموده قطعا به صلاح و سعادت واقعى آنان است و باید از آن پیروى نمایند و ضمنا در قرآن کریم خاطرنشان فرموده:
و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون.
آن کس که از حدود خداوند تجاوز کند و به تندروى یا کندروى گرایش یابد ظالم و ستمکار است.
بعضى از افراد راه خود را از راه الهیون جدا کردند، مسیر مادیگرى را در پیش گرفتند، نداى پیمبران را غیر واقعى تلقى نمودند، نخواستند به دستور الهى در شناخت اشیاء و موضع واقعى آنها واقف شوند و مانند کمونیستها دهها سال راه باطل را پیمودند و سرانجام پس از زیانهاى جانى و مالى بسیار به گمراهى خویش پى بردند. بعضى از افراد در صف الهیون قرار گرفتند، دعوت پیمبران را پذیرفتند ولى در خلال عمل دچار بدعتها شدند، یا بر اثر پارهاى از رویدادها دین حق را با نظریات شخصى خود به غلط تفسیر نمودند و تصور غیر واقعى خویش را راه سعادت و رستگارى پنداشتند، در بیراهه مىرفتند و گمان داشتند صراط مستقیم مرضى خدا را مىپیمایند. قرآن شریف، اینان را زیانکارترین مردم خوانده و دربارهى آنها فرموده است:
قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا. الذین ضل سعیهم فى الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا.
اى پیمبر گرامى! به مردم بگو آیا مىخواهید شما را به زیانکارترین انسانها آگاه نمایم؟ اینان کسانى هستند که در دنیا جهد و کوشش گمراهانه دارند، در اعمال باطل خویش غرقاند و گمان مىکنند کارهایى را که انجام مىدهند همه خوب و نیکوست.
کسى که کار بد انجام دهد و مىداند بد مىکند انسانى است بدبخت و چون به بدکارى خویشتن وقوف دارد ممکن است روزى به خود آید، توبه کند، و از بارىتعالى درخواست عفو و بخشش نماید. اما بدبختتر از او کسى است که بد مىکند و گمان مىکند که به انجام کارهاى خوب مشغول است، او ممکن است با تصور نادرست خود تا پایان عمر به اعمال نارواى خویش به گمان حسن عمل ادامه دهد و در همان حال بمیرد. قرآن شریف در آیهى مذکور از این گروه سخن مىگوید و آنان را زیانکارترین انسانها معرفى مىنماید.
عن على علیهالسلام انه سئل عن هذه الایه. فقال کفره اهل الکتاب الیهود و النصارى و قد کانوا على الحق فابتدعوا فى ادیانهم و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا. ثم قال: و ما اهل النهروان منهم ببعید.
از على (ع) دربارهى این آیه سئوال شد. فرمود: مراد، کفار اهل کتاب از یهود و نصارى هستند، اینان بر حق بودند اما بدعتهایى در
دین خود گذاردند و طبق آن بدعتها عمل مىنمودند و تصور مىکردند کار خوب انجام مىدهند. سپس فرمود: خوارج نهروان نیز از آنان دور نیستند، یعنى خوارج در مقابل امام، گزیدهى الهى قیام مسلحانه نمودند، با آن حضرت جنگیدند، و تصورشان این بود که کار خوب و طبق رضاى الهى انجام مىدهند.
خلاصه کسانى که از حدود الهى در مواضع اشیاء ناآگاهاند و جاهلانه معیارهاى باطلى را که با سعادت بشر سازگار نیست انتخاب مىنمایند و آن را حق مىپندارند و تصور مىکنند با عمل نمودن بر وفق گزیدههاى خویش کار خوب انجام مىدهند سخت در اشتباهاند و به طورى که مذکور افتاد خداوند در قرآن شریف این گروه را زیانکارترین مردم خوانده است. على (ع) نیز در یکى از روایات با تعبیر دیگرى آنان را معرفى نموده و فرموده است:
اجور الناس من عد جوره عدلا منه.
ظالمترین مردم کسى است که عمل جائرانهى خود را دادگرى تصور کند و آن را عدل به شمار بیاورد.
نتیجه آن شد که بعضى از افراد که مرتکب ظلم مىشوند براى این است که از حدود الهى در تعیین مواضع اشیاء آگاهى ندارند و مىخواهند با نظر و تشخیص خود، حق را از ناحق و روا را از ناروا تمیز دهند و بر اثر نارسایى فکر دچار خطا مىشوند تا جایى که گاهى عدل را ظلم و ظلم را عدل مىپندارند. بعضى از قدرتمندان یا افراد عادى از دستور بارىتعالى و تعالیم پیمبران آگاهاند، عدل و ظلم را مىشناسند، و به موضع اشیاء و اعمال وقوف دارند، اما بنده و بردهى هواى نفس خویش
هستند و براى ارضاى غرایز و اقناع تمایلات خود مرتکب ظلم مىشوند و راه تعدى و تجاوز را در پیش مىگیرند. قرآن شریف این گروه را هوىپرست خوانده و دربارهى آنان فرموده است:
ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا.
اى رسول معظم! آیا دیدى آن کس را که هواى نفس خویشتن را به الهیت گرفته و آن را معبود خود ساخته است؟ مگر تو مىتوانى حافظ و نگهبان او باشى؟
نفس سرکش آدمى طالب آزادى بى قید و شرط است، مىخواهد در راه ارضاى غرایز و اقناع تمایلات خود با مانعى مواجه نشود و در مسیر تمنیات خویش طبق خواستهاى که دارد پیشروى نماید ولى نظم و امنیت اجتماعى از یک طرف و نیل به کمال سعادت و موفقیت انسانى از طرف دیگر ایجاب مىکند که هر فردى از تمنیات ناروا و خواهشهایى که براى جامعه و انسانیت زیانبار است چشمپوشى نماید و همین امر موجب شده است که ضمیر بشر همواره صحنهى کشاکش و تضاد بین انسانیت و حیوانیت باشد و بر اثر این تضاد غیر قابل جبران است که انسانها به انشعاب گراییدهاند، بعضى از پى هوىپرستى، لذتگرایى، و ارضاى غرایز حیوانى رفته و هر عمل ناروایى که مایهى کامرانى آنان شود بىپروا مرتکب مىشوند، و گروهى در راه خداپرستى، احیاى انسانیت و صلاح جامعه قدم برمىدارند و از معاصى و اعمال خلاف انسانیت اجتناب مىنمایند. على (ع) مسئلهى تضاد درونى انسانها را ضمن یک روایت کوتاه بیان نموده و آنان را از وضعى که دارند آگاه ساخته است.
النفس مجبوله على سوء الادب و العبد مامور بملازمه حسن الادب
و النفس تجرى بطبعها فى میدان المخالفه و العبد یجهد بردها عن سوء المطالبه فمتى اطلق عنانها فهو شریک فى فسادها و من اعان نفسه فى هوى نفسه فقد اشرک نفسه فى قتل نفسه.
نفس آدمى به اقتضاى ساختمان طبیعى و غرایز حیوانى خود زشتکار و بدعمل است. بندهى خداوند وظیفه دارد که خویشتن را به حسن ادب و اخلاق خوب متخلق نماید. نفس آدمى بر وفق طبع خود در عرصهى مخالفت مىتازد و در جهت باطل مىگراید و بندهى حق مىکوشد تا آن را از مسیر نادرستش بگرداند و مانع خواستههاى نامشروعش شود. اگر انسانى عنان نفس سرکش را رها کند در فساد نفس شریک خواهد بود و هر کس نفس خود را در تمنیات نامشروعش یارى دهد با این عمل در قتل نفس خود سهیم شده است. هوىپرستى نقطهى مقابل خداپرستى است، انسان یا باید بندهى خدا باشد، اوامر او را به کار بندد، و تمنیات هواى نفس را با اوامر بارىتعالى بسنجد و در حدود اجازهى شرع مقدس آن را اعمال نماید، یا باید طوق بندگى هواى نفس را به گردن نهد، اوامر خداوند را نادیده انگارد، و بى قید و شرط مجرى دستورهاى هوى باشد. به مدلول بعضى از روایات، بت هواى نفس نزد بارىتعالى از هر بتى عظیمتر و هوىپرستى از هر پرستش مشرکانهاى سنگینتر است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: ما تحت ظل السماء من اله یعبد من دون الله اعظم عند الله من هوى متبع.
رسول اکرم (ص) فرموده: در زیر سایهى آسمان از آنچه غیر خداوند که پرستش مىشود، نزد حضرت بارىتعالى، عظیمتر از هواى نفسى که مورد تبعیت و پیروى باشد یافت نمىشود.
اولیاى گرامى اسلام دربارهى خطر هوىپرستى از ابعاد مختلف سخن گفته و پیروان خود را از این عمل ظالمپرور و ضد انسانى برحذر داشتهاند و در اینجا بعضى از آن روایات براى مزید اطلاع شنوندگان محترم ذکر مىشود:
عن الجواد علیهالسلام قال: من اطاع هواه اعطى عدوه مناه.
امام جواد (ع) فرموده: آن کس که از هواى نفس خود اطاعت مىکند دشمن خویش را به تمنیاتش مىرساند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: احذروا اهواءکم کما تحذرون اعداءکم فلیس شىء اعدى للرجال من اتباع اهواءهم و حصائد السنتهم.
امام صادق (ع) فرمود: از هواى نفس خود حذر کنید همانطور که از دشمنان خود حذر مىنمایید که هیچ چیز براى افراد دشمنتر از هواى نفس و برداشت محصول زبانشان نیست.
هوىپرستى چشم دل را نابینا و گوش دل را ناشنوا مىکند، آدمى را از واقعبینى و شناخت حقایق بازمىدارد و به راه تباهى و هلاکتش سوق مىدهد.
عن على علیهالسلام قال: اوصیکم بمجانبه الهوى فان الهوى یدعوا الى العمى و هو الضلال فى الاخره و الدنیا.
على (ع) فرمود: توصیه مىکنم به شما: از هواى نفس و پیروى از آن پرهیز نمایید که هواى نفس، آدمى را به کوردلى مىخواند و آن ضلالت و گمراهى در آخرت و دنیاست.
و عنه علیهالسلام قال: انکم ان امرتم علیکم الهوى اصمکم
و اعماکم و ارداکم.
و نیز فرموده است: اگر هواى نفس فرمانرواى شما گردد کر و کور و پستتان مىنماید.
جهاد اکبر، در لسان روایات جهاد با نفس سرکش و غلبه بر هوى و تمایلات است. این جهاد به مراتب مهمتر و سنگینتر از جنگیدن با ابطال توانا و افراد نیرومند است و در این باره روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده و پیروان خود را به اهمیت این مبارزه واقف ساختهاند.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الشدید لیس من غلب الناس و لکن الشدید من غلب على نفسه.
رسول اکرم (ص) فرموده: انسان قوى و نیرومند آن کس نیست که بر مردم غلبه کند بلکه قوى و توانا آن کسى است که بر نفس خود پیروز گردد.
عن على علیهالسلام قال: اشجع الناس من غلب هواه.
على (ع) فرموده: شجاعترین مردم کسى است که بر هواى نفس خود ظفر یابد و بر آن غلبه کند.
کسى که در پرتو قوت اراده و قوت تصمیم در جهاد با نفس پیروز مىشود، بر هوى و بر تمایلاتش غلبه مىکند و از اسارت رهایى مىیابد هرگز دستش به تجاوز و ستم دراز نمىشود و دامن خود را به تعدى و ظلم به این و آن آلوده نمىنماید زیرا او در پرتو مجاهده از اسارت رهایى یافته و اندیشهى ستم کسى را به ضمیر خود راه نمىدهد و این خود عالیترین اثر درخشان پیروزى در پیکار با هواى نفس است.